جدول جو
جدول جو

معنی ده فیروز - جستجوی لغت در جدول جو

ده فیروز
(دِهْ)
دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 36هزارگزی خاور بافت. سکنۀ آن 152 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مه فروز
تصویر مه فروز
(دخترانه)
فروزنده و روشن کننده چون ماه روشن و پیدا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دل فروز
تصویر دل فروز
دل افروز، آنکه یا آنچه دل را شاد و روشن کند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ رِ فی)
قلعه ای بوده در استرآباد که برای جلوگیری از هجوم بادیه نشینان ساخته بودند. (یادداشت مؤلف). ظاهراً با شهرستان یزدگرد یکی باشد. رجوع به شهرستان یزدگرد شود
قزوینی نویسد: نسا را ’شهر فیروز’ نامند بمناسبت اینکه گویند فیروز پادشاه قدیم ایران آنرا ساخته است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 420)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نَ)
دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه شهرستان خرم آباد. واقع در9هزارگزی شمال خرم آباد دارای 180 تن سکنه. آب آن از چشمه ها. ساکنین از طایفۀ بیرالوندند و زمستان قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نام روز هفتم است از ماههای ملکی. (فرهنگ نظام). و رجوع به رخ فروز شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر، دارای 105 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ زِ وَ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در6هزارگزی شمال نورآباد. دارای 360تن سکنه می باشد. آب آن از چشمه ها تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ چواری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَمْ)
از نزدیکی قریۀ کلیک برخاسته ودر پیرامن آن چندین دست عمارت عالی است، تمام آنها را از سنگ و گچ خالص ساخته اند. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ زَ / زِ)
نام صمغی است که آن را به عربی لبان خوانند و به فارسی کندر گویند. (آنندراج). رجوع به لبان و کندر شود
لغت نامه دهخدا